قضاوت بالینی
• اهمیت و سطوح تفسیر
• نمونه ها، علایم و همبسته ها
• رویکردهای کمی و ذهنی
اهمیت و سطوح تفسیر
عنصر اصلی در قضاوت بالینی نوع تفسیر متخصص درباره داده هایی است که در دست دارد. روانشناسان سه سطح از تفسیر بالینی را مطرح کردهاند:
- سطح اول: سطح اول کمترین و ساده ترین نوع تفسیر را شامل میشود و به اصطلاح از تولید به مصرف است و تقریباً هیچ گونه کوششی برای بررسی عوامل عمقی به عمل نمی آید. مثلاً اگر بر اساس نمرات دانشجو بدانیم که دانشجوی برجسته ای است.
- سطح دوم: سطح دوم تفسیر شامل دو نوع استنتاج می شود؛ یکی اینکه روانشناس پس از مشاهده بیمار به این نتیجه دست یابد که رفتار مشاهده شده به طور کلی شخصیت بیمار را نشان می دهد. این گونه برداشت را استنتاج توصیفی تعمیم یافته می نامند که در آن روانشناس از چند رفتار خاص به توصیف رفتارهای عمومی تر میپردازد. اگر بعداً معلوم شود که بیمار در منزل و محل کار و جامعه نیز مشکلاتی دارد، روانشناس فرض را بر این می گذارد که بیمار مشکلات درونی دارد و بنابراین در سطحی عمیقتر از رفتار توصیفی قابل بررسی است. زمانی که درمانگر به این مرحله از توجه به عوامل درونی بیمار می رسد، او به مرحله تفسیر بالینی رسیده است.
- سطح سوم: در سطح سوم تفسیر درمانگر به قضاوت منسجم و مشخصی از وضع فرد دست مییابد. در اینجا او سعی می¬کند که درکی گسترده ولی نسبتاً ثابت از شخصیت و زندگی بیمار پیدا کند. او تصویری فراگیر و نسبتاً جامع از ویژگی های تکاملی، اجتماعی، فیزیکی و روانشناختی بیمار در ذهن خود ترسیم می کند که مبتنی بر یک نظام نظری مشخص است.

در حال حاضر میتوان روانشناسان را از لحاظ نظری به سه دسته از تفسیرگران بالینی تقسیم کرد: دسته اول متخصصان رفتاری هستند. آنها میکوشند که در سطح توصیف رفتارهای قابل مشاهده مستقیم بمانند و از استنتاجات در مورد عوامل درونی پرهیز کنند. این متخصصان رفتارگرا در واقع در سطح اول قرار دارند، گو اینکه اخیراً تعدادی از آنها گرایش به سطح دوم و سوم نیز پیدا کرده اند. گروه دوم کسانی هستند که از آزمونهای عینی برای تشخیص و پیش بینی رفتار استفاده می کنند. این روانشناسان که گرایش به روانسنجی با آزمون های عینی دارند، بیشتر در سطح اول و دوم تفسیر قرار می¬گیرند. این گروه به تجربی بودن و عینی نگری خود می بالند. گروه سوم از روانشناسان علاقه مند به استفاده از رویکرد روانپویایی هستند. این دسته از روانشناسان علاقه مند به یافتن حالات درونی بیمار هستند و بنابراین تفسیر در سطح سوم انجام می گیرد.
یکی از راههای ارزیابی تفسیرها این است که ببینیم چقدر با نظریهای که از آن مشتق شده اند، هماهنگی دارند. متخصصان بالینی با اتخاذ یک دیدگاه نظری خاص میتوانند بر اساس هماهنگی تفسیرها و استنباط ها با نظریه مورد نظر و این که تا چه حد فرضیه های جدیدی تولید می کنند، به ارزیابی این تفسیرها و استنباط ها می پردازند.
نمونه ها، علایم، همبسته ها: اطلاعات حاصل از بیمار را به شیوههای مختلف میتوانیم بنگریم. اولاً میتوانیم آنها را نمونه در نظر بگیریم؛ یعنی مشاهدات، نمرات آزمونها، پاسخ های آزمونها یا دیگر دادهها را نمونهای از مجموعه ی گسترده از اطلاعات قابل دسترسی در بیرون از اتاق مشاوره در نظر بگیریم. // دومین نگرش در خصوص تفسیر اطلاعات حاصل از بیمار این است که آنها را علامت یک حالت یا عامل و شرایط زیربنایی در نظر بگیریم. این عامل زیربنایی برای عده ای، اضطراب است و برای عدهای دیگر نیرومندی ایگو یا انتظارات.// در دیدگاه سوم گفته می شود که این دادهها با چیزهای دیگری همبستگی دارند. وقتی رفتار مضطرب، افت عاطفی یا عدم توانایی تمرکز در بیمار افسرده دیده می شود، متخصص بالینی پیش بینی می کند که وی در زمینهی فعالیت جنسی، روابط اجتماعی، تمایل به کار و غیره هم مشکل دارد.
تعمیم توصیفی: در حقیقت متخصص بالینی بر اساس چند مورد رفتاری، به تعمیمی کلی مبادرت میورزد، البته در سطح توصیفی. بنابراین مثلاً در مورد بیماری که بیقرار است، در حین مصاحبه سه نخ سیگار می کشد و لکنت زبان پیدا می کند این تعمیم توصیفی را می دهد که دچار تنش مصاحبه است.

رویکردهای کمّی و ذهنی
دو رویکرد متمایز به قضاوت بالینی و تفسیر وجود دارد. رویکرد اول، رویکرد کمّی یا آماری است که بر عینیت تأکید دارد و اثری از تفکر غیردقیق و مبهم در آن دیده نمیشود. رویکرد دوم، رویکرد ذهنی یا بالینی است که طرفدارانش میگویند تنها روش ارائه ی تفسیرها یا پیش بینیهای واقعاً مفید است. رویکرد بالینی یا ذهنی رویکردی به قضاوت بالینی و تفسیر که تا حد زیادی بر حدس و تجربه مبتنی است. تفسیر بالینی یا ذهنی مستلزم این است که متخصص بالینی نسبت به اطلاعات حاصل از منابع مختلف حساس باشد و دقت نظر به خرج دهد و برای ربط دادن مشاهداتش و پیش بینی کردن یک رشته تعمیمهای قیاسی و استقرایی انجام دهد.
رویکرد کمّی یا آماری: رویکردی به قضاوت و تفسیر بالینی که در آن از فرمولها و مدلهای آماری جهت پیشبینی نتایج بالینی استفاده میشود. پس از تدوین فرمولها، در این رویکرد دیگر از تصمیم¬های بالینی استفاده نمیشود. شاید ساده ترین صورت پیشبینی کمّی این باشد که متخصصان بالینی بتوانند به خصوصیات خود نمره بدهند. به این ترتیب قادر می¬شوند همبستگی دو خصوصیت را تعیین کنند.
در تأیید رویکرد آماری استدلالهای زیادی کردهاند. رویکرد کمّی و آماری به قضاوت بالینی وقتی مؤثرتر است که نتیجه یا رویداد پیشبینی شده شناخته شده و مشخص باشد. در واقع در چنین مواردی دادههای بالینی برداشتگرایانه معمولاً چیز زیادی برای گفتن ندارند. خصوصاً وقتی با تعداد زیادی انسان سر و کار داریم و درصد پیشبینیهای صحیح مهمتر از پیشبینی صحیح عملکرد یک نفر است. اصطلاحات بالینی غالباً نامنسجم هستند و معنای صریحی ندارند. برای مثال: روانشناسان و روانپزشکان از لحاظ معنای خاصی که برای مفاهیمی چون پرخاشگری و وسواس عملی قائلند خیلی متفاوت میباشند. اما اتخاذ یک رویکرد عینی و آماری متضمن اختصاصیتر شدن معانی است که در نهایت پیشبینیهای قابل فرمولبندی را مشخصتر میسازد. این جریان تا حد زیادی از عدم پایایی قضاوت در رویکردهای شهودی میکاهد.
دلیل دیگر اتخاذ رویکرد آماری این است که ظاهراً بسیاری از توصیفات بالینی در مورد همه کاربرد دارند. توصیفات شخصیتی باید سودمندی افزایشی داشته باشند، یعنی چیزی را بیش از آنچه قبل از سنجش می دانستهایم، نشان بدهند. به بیان دقیقتر، متخصصان بالینی باید توصیفاتی از بیماران خود ارائه دهند که بامعنا باشند و امکان پیش بینی صریح را فراهم آورند. ولی متخصصان بالینی غالباً تفسیرهایی میکنند که اگرچه معتبرند ولی در مورد همه مصداق دارند.
چرا بیشتر روانشناسان بالینی رویکرد آماری ندارند؟ اینکه چرا رویکردهای آماری به ذائقه مردم خوش نمیآید دلایلی دارد. دیوز به سه دلیل اشاره میکند:
- به نظر عدهای این پیشبینی کننده ها از لحاظ فنی اشکال دارند. به نظر مخالفان اینها شاخص های کوتاه مدت و سطحی هستند. مخالفان روش آماری غالباً میگویند قضاوتکنندگان متخصصی یافت می¬شوند که پیش بینی های آنان به اندازه پیش بینی های فرمولها خوب و حتی بهتر از آنهاست.
- ثانیاً به دلایل روانشناختی نیز این رویکرد را رد می¬کنند. بسیاری از ما خیلی راحت مواردی را به یاد می آوریم که حدس و شهودمان درست بوده است و اشتباهات خود را به یاد نمی¬آوریم.
- ثالثاً مقاومت در برابر رویکرد آماری، ریشه های اخلاقی دارد. به نظر عدهای تقلیل انسان به چند عدد و رقم کاری غیرانسانی است.
رویکرد ذهنی و بالینی: «شهود بالینی» به راحتی قابل تحلیل و کمّی شدن نیست. این شهود یک فرآیند درونی و شخصی است که گاهی حتی خود متخصصان بالینی هم نمی¬توانند بگویند بر اساس کدام نشانه های موجود در پاسخهای مراجع به آزمون یا کدام صحبتهای وی، به چنین قضاوت و نتیجهای رسیده¬اند. بنابراین تفسیر بالینی عبارت است از ادغام ظریف و دقیق منابع اطلاعاتی برای ترسیم تصویری منسجم از بیمار. متخصص بالینی همچنین فرضیهسازی میکند. بهترین راهنمای تفسیر بالینی، تبعیت آن از یک نظریه شخصیتی است.
در تأیید رویکرد بالینی نیز استدلالهای زیادی انجام شده است. هم اکنون برخی دادهها فقط از طریق تحقیق بالینی گسترده و فراگیر قابل اکتشاف هستند. فرمولهای پیش بینی وقتی بیشترین فایده را دارند که داده¬های حاصل از آزمون وجود داشته باشند. اما گاهی اوقات اصلاً آزمونهای دلخواه وجود ندارند. در مورد رویدادهای نادر (خودکشی و...) فراوانی رویداد آنقدر کم است که متخصصان بالینی نمیتوانند معادلات رضایت بخشی برای آنها بسازند. با روش بالینی می¬توانیم خصوصیاتی را بسنجیم که در فنون مکانیکیتر جمعآوری دادهها مورد سنجش قرار نمی گیرند. اما پس از جمع آوری داده ها (از هر منبعی) بهترین رویکرد برای ترکیب آنها رویکرد آماری است.
گروه آموزشی کیهان
رتبه یک ارشد و دکتری روانشناسی و مشاوره
دانشجویان دانشگاه شهیدبهشتی و تهران
لینک های مرتبط
برچسب ها : قضاوت بالینی ,
روانشناسی بالینی ,
رویکرد کمی قضاوت بالینی ,
تفسیر بالینی ,
روانشناس بالینی ,
منابع ارشد روانشناسی ,
آزمون های بالینی ,
رویکرد ذهنی قضاوت بالینی ,
منابع کنکور ارشد بالینی ,
منابع کنکور کارشناسی ارشد بالینی ,
منابع کنکور ارشد روانشناسی ,
منابع ارشد روانشناسی ,
منابع ارشد بالینی ,
منابع کارشناسی ارشد روانشناسی ,
منابع کنکور کارشناسی ارشد روانشناسی
تعداد بازديد : 464
غیر قابل انتشار : 0
در انتظار بررسی: 0
انتشار یافته : 1